loading...

پاتوق دانلود فیلم و سریال

حکایت پا وشکم حکایت پا وشکم گفت شبی پا به شکم: ای شکم ای که خوری هر چه رسد بیش و کم ای که تو همدست شدی با دهن گفته چنین سعدی شیرین سخن: ((این شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ

Saman بازدید : 128 جمعه 30 تیر 1391 نظرات (0)

حکایت پا وشکم

http://up.link7.tk/tasavir/mani_kalame1.jpg

حکایت پا وشکم

http://up.link7.tk/tasavir/mani_kalame1.jpg

گفت شبی پا به شکم: ای شکم

ای که خوری هر چه رسد بیش و کم

ای که تو همدست شدی با دهن

گفته چنین سعدی شیرین سخن:

((این شکم بی هنر پیچ پیچ

صبر ندارد که بسازد به هیچ))

پا بود ای دوست ستون بدن

زور نداری تو برو دم نزن

می‏برمت این طرف و آن طرف

تا بخوری سبزی آش و علف!

من هنرم بار تو را بردن است

لیک تو تنها هنرت خوردن است

گفت شکم حضرت آقای پا!

چاله به راه است نیفتی بپا!

من نخورم پای تو شل می‏‏‏شود!

مغز و بدن خسته و خل می‏شود

من به تو هر روز کمک می‏کنم

زور تو را نیز چو جک می‏کنم

خوردن مخلص به تو بخشیده زور

سست شوی گر نکنم قار و ‏قور

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات
حکایت پا وشکم حکایت پا وشکم گفت شبی پا به شکم: ای شکم ای که خوری هر چه رسد بیش و کم ای که تو همدست شدی با دهن گفته چنین سعدی شیرین سخن: ((این شکم بی هنر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد به هیچ