من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم تو را چون بندهای گشتم به فرمانت کمر بندم
سواری چیست و چالاکی دلم بستی به فتراکی خوشا و خرما آن دل که باشد صید دلبندم
بدین خوبی بدین پاکی که رویت ( … ) تو را از جمله بگزیدم بجز تو یار نپسندم
به امیدت طربناکم به عشقت ( … ) گهی از ذوق میگریم گهی از شوق میخندم
بسی تلخی چشیدستم که رویت را بدیدستم به گفتار و لبت جانا تویی شکر تویی قندم
به عشقت زار و حیرانم ز مدهوشی پریشانم ز غیرت بیخ غیرت را ز دل یکبارگی کندم
نهال عشق ای دلبر به باغ دل ( … ) حدیث مهربانی را به گیتی زان پراکندم
حدیث خویش بنوشتم چو آن گفتار ( … ) چو در دل مهر تو کشتم مبارک (باد پیوندم)
اگر چه نیست آرامم هنوزت عا(شق خامم) بسوزان چون سپندم خوش به عشق ( … )
ایاز چاکرت گشتم به محمودی ( … ) به خود نزدیک گردانم چو خود را د( … )